شماره ٣١٨: مردان اين قدم را بايد که سر نباشد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مردان اين قدم را بايد که سر نباشد
مرغان اين چمن را بايد که پر نباشد
آن سر کشد درين کو کز خود برون نهد پى
وان پا نهد درين ره کش بيم سر نباشد
در راه عشق نبود جز عشق رهنمائى
زيرا که هيچ راهى بى راهبر نباشد
تير بلاى او را جز دل هدف نشايد
تيغ جفاى او را جز جان سپر نباشد
هر کو قدح ننوشد صافى درون نگردد
وانکو نظر نبازد صاحب نظر نباشد
گر وصل پادشاهى حاصل کند گدائى
با دوست ملک عالم سهلست اگر نباشد
جز روى ويس رامين گل در چمن نبيند
پيش عقيق شيرين قدر شکر نباشد
چون طره تو يارا دور از رخ تو ما را
آمد شبى که آنرا هرگز سحر نباشد
از بنده زر چه خواهى زآنرو که عاشقانرا
بيرون ز روى چون زر وجهى دگر نباشد
هر کان دهن ببيند از جان سخن نگويد
وانکو کمر ببيند در بند زر نباشد
افتاده ئى چو خواجو بيچاره تر نخيزد
و آشفته ئى ز زلفت آشفته تر نباشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید