شماره ٢٦١: کسى کو دل بر جانان ندارد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کسى کو دل بر جانان ندارد
دلى دارد وليکن جان ندارد
هر آنکو با سر زلف سياهش
سرى دارد سر و سامان ندارد
ز غرقاب غمش کى جان توان برد
که دريا نيست کان پايان ندارد
بهر موئى دلى دارد وليکن
ز چندين دل غمى چندان ندارد
قمر گفتم چو رويش دلفروزست
وليکن چون بديدم آن ندارد
نسيم باغ جنت چون عذارش
گلى در روضه رضوان ندارد
چو قدش باغبان گر راست خواهى
خرامان سرو در بستان ندارد
ترا با مه کنم نسبت ولى ماه
شکنج زلف مشک افشان ندارد
چه درمان خواجو ار در درد ميرى
که درد عاشقى درمان ندارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید