دل من زحمت جان برنتابد
که در ملکى دو سلطان برنتابد
گرش همچون سگان کو برانند
عنان از کوى جانان برنتابد
کجا در خلوت وصلش بود بار
کسى کو بار هجران برنتابد
سرى کز سر عشقش نيست خالى
يقين ميدان که سامان برنتابد
نگارا تکيه برحسن وجوانى
مکن چندين که چندان برنتابد
دلا در باز جان در پاى جانان
که عاشق زحمت جان برنتابد
چو خواجو در غمش مى سوز و مى ساز
که درد عشق درمان برنتابد