شماره ٢٤١: چوعکس روى تو در ساغر شراب افتاد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چوعکس روى تو در ساغر شراب افتاد
چه جاى تاب که آتش در آفتاب افتاد
بجام باده کنون دست مى پرستان گير
چرا که کشتى دريا کشان درآب افتاد
بسى بکوى خرابات بيخود افتادند
ولى که ديد که چون من کسى خراب افتاد
چو کرد مطرب عشاق نوبتى آغاز
خروش و ناله من در دل رباب افتاد
بآب چشم قدح کو کسى که دريابد
مرا که خون جگر در دل کباب افتاد
دل رميده دعد آنزمان برفت از چنگ
که پرده از رخ رخشنده رباب افتاد
خدنگ چشم تو در جان خاص و عام نشست
کمند زلف تو درحلق شيخ وشاب افتاد
نسيم صبح چودر گيسوى تو تاب افکند
دل شکسته خواجو در اضطراب افتاد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید