شماره ٢١٢: بر سر کوى خرابات محبت کوئيست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بر سر کوى خرابات محبت کوئيست
که مرا بر سر آن کوى نظر بر سوئيست
دهنش يکسر مويست و ميانش يک موى
وز ميان تن من تا بميانش موئيست
ابروى او که ز چشمم نرود پيوسته
نه کمانيست که شايسته هر بازوئيست
مرهمى از من مجروح مداريد دريغ
که دلم خسته پيکان کمان ابروئيست
گر من از خوى بد خويش نگردم چه عجب
هر کسى را که در آفاق ببينى خوئيست
ز آتش دوزخم از بهر چه مى ترسانيد
دوزخ آنست که خالى ز بهشتى روئيست
نسخه غاليه يا رايحه گلزارست
نکهت سنبل تر يا نفس گلبوئيست
هر که از زلف دراز تو نگويد سخنى
دست کوته کن ازو زانکه پريشان گوئيست
اگر از کوى تو خواجو بملامت نرود
مکنش هيچ ملامت که ملامت جوئيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید