شماره ١٩٨: مرغ جانرا هر دو عالم آشيانى بيش نيست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرغ جانرا هر دو عالم آشيانى بيش نيست
حاصلم زين قرص زرين نيم نانى بيش نيست
از نعيم روضه رضوان غرض دانى که چيست
وصل جانان ورنه جنت بوستانى بيش نيست
گفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده وار
باز مى گويم سرى بر آستانى بيش نيست
آنچنان در عالم وحدت نشان گم کرده ام
کز وجودم اينکه مى بينى نشانى بيش نيست
چند گويم هر نفس کاهم ز گردون درگذشت
کاسمان از آتش آهم دخانى بيش نيست
در غمش چون دانه نارست آب چشم من
وز لبش کام روانم ناردانى بيش نيست
گفتمش چشمت بمستى خون جانم ريخت گفت
گر چه خونخوارست آخر ناتوانى بيش نيست
گر بجان قانع شود در پايش افشانم روان
کانچه در دستست حالى نيم جانى بيش نيست
يک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار
زانکه از دور زمان فرصت زمانى بيش نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید