شماره ١٨٥: ترا که طره مشکين و خط زنگاريست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترا که طره مشکين و خط زنگاريست
چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناريست
فغان ز مردم چشمت که خون جانم ريخت
چه مردميست که در عين مردم آزاريست
از آن دو چشم تواناى ناتوان عجبست
که خون خسته دلانش غذاى بيماريست
بيا که در غم هجر تو کار ديده من
ز شوق لعل روان برقدت گهرباريست
ندانم اين نفس روح بخش جان پرور
نسيم زلف تو يا بوى مشک تاتاريست
شنيده ام که ز زر کارها چو زر گردد
مرا چو زر نبود چاره ناله و زاريست
به حضرتى که شهانرا مجال گفتن نيست
چه جاى زارى سرگشتگان بازاريست
مده بدست سر زلف دوست خواجو دل
که کار سنبل هندوى او سيه کاريست
چنين که طره او را شکسته مى بينى
بزير هر سرمويش هزار طراريست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید