شماره ١٤٢: شکنج زلف سياه تو بر سمن چو خوشست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شکنج زلف سياه تو بر سمن چو خوشست
دميده سنبلت از برک نسترن چه خوشست
گرم ز زلف دراز تو دست کوتاهست
دراز دستى آن زلف پرشکن چه خوشست
نمى رود سخنى بر زبان من هيهات
مگر حديث تو يا رب که اين سخن چه خوشست
سپيده دم که گل از غنچه مى نمايد رخ
نواى بلبل شوريده در چمن چه خوشست
ز جام باده دوشينه مست و لايعقل
فتاده بر طرف سرو و نارون چه خوشست
چو جاى چشمه که بر جويبار ديده من
خيال قامت آنسرو سيمتن چه خوشست
چه گويمت که بهنگام آشتى کردن
ميان لاغر او در کنار من چه خوشست
مپرس کز هوس روى دوست خواجو را
دل شکسته برآن زلف پرشکن چه خوشست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید