شماره ١٢٦: اى لبت باده فروش و دل من باده پرست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى لبت باده فروش و دل من باده پرست
جانم از جام مى عشق تو ديوانه و مست
تنم از مهر رخت موئى و از موئى کم
صد گره در خم هر مويت و هر موئى شست
هر که چون ماه نو انگشت نما شد در شهر
همچو ابروى تو در باده پرستان پيوست
تا ابد مست بيفتد چو من از ساغر عشق
مى پرستى که بود بيخبر از جام الست
تو مپندار که از خودخبرم هست که نيست
يا دلم بسته بند کمرت نيست که هست
آنچنان در دل تنگم زده ئى خيمه انس
که کسى را نبود جز تو درو جاى نشست
همه را کار شرابست و مرا کار خراب
همه را باده بدستست و مرا باد بدست
چو بديدم که سر زلف کژت بشکستند
راستى را دل من نيز بغايت بشکست
کار ياقوت تو تا باده فروشى باشد
نتوان گفت بخواجو که مشو باده پرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید