شماره ١٢٤: نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست
وز طره طوق کرده که از مشک چنبرست
تعويذ دل نوشته که خط مسلسلست
شکر به مى سرشته که ياقوت احمرست
زلف سيه گشوده که اين قلب عقربست
روى چو مه نموده که اين مهر انورست
در خواب کرده غمزه که جادوى بابلست
در تاب کرده طره که هندوى کافرست
برقع ز رخ گشاده که اين باغ جنتست
وز لب شراب داده که اين آب کوثرست
برطرف مه نشانده سياهى که سنبلست
بر برگ گل فشانده غبارى که عنبرست
موئى بباد داده که عود قمارى است
زاغى بباغ برده که خال معنبرست
سيمين علم فراخته کاين سرو قامتست
وز قند حقه ساخته کاين تنگ شکرست
قوس قزح نموده که ابروى دلکشست
ابر سيه کشيده که گيسوى دلبرست
از شمع چهره داده فروغى که آتشست
برگوشوار بسته دروغى که اخترست
در جوش کرده چشمه چشمم که قلزمست
در گوش کرده گفته خواجو که گوهرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید