شماره ١٠٢: ايکه لبت آب شکر ريختست
غزلستان ::
خواجوی کرمانی ::
غزلیات
ايکه لبت آب شکر ريختست
بر سمنت مشگ سيه بيختست
نقش ترا خامه نقاش صنع
بر ورق جان من انگيختست
ساقى از آن آب چو آتش بيار
کاتش دل آب رخم ريختست
با تو محالست برآميختن
گرچه غمت با گلم آميختست
در سر زلف تو ز آشفتگى
باز بموئى دلم آويختست
خانه دل عشق بتاراج داد
عقل ازين واقعه بگريختست
خون دل از ديده خواجو مگر
عقد ثرياست که بگسيختست
نظرات نوشته شده