شماره ٧٦: کار ما بى قد زيبات نمى آيد راست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کار ما بى قد زيبات نمى آيد راست
راستى را چه بلائيست که کارت بالاست
چون قد سرو خرام تو بگويم سخنى
در چمن سرو ببالاى تو مى ماند راست
بخطا مشک ختن لاف زد از خوش بوئى
با سر زلف تو پيداست که اصلش ز ختاست
زير هر موى چو زنجير تو ديوانه دليست
روى بنماى که چندين دل خلقت ز قفاست
با تو يکتاست هنوز اين دل شوريده من
چون سر زلف کژت قامتم ار زانک دوتاست
رسم باشد که بانگشت نمايند هلال
ابرويت چون مه نوزان سبب انگشت نماست
نرگس جادوى مست تو بهنگام صبوح
فتنه ئى بود که از خواب صبوحى برخاست
متحير نه در آن شکل و شمايل شده ام
حيرتم در قلم قدرت بيچون خداست
بحقيقت نه مجازست بمعنى ديدن
صورتى را که درو نور حقيقت پيداست
نبود شرط محبت که بنالند از دوست
زانک هر درد که از دوست بود عين دواست
خواجو ار زانک ترا منصب لالائى نيست
زاده طبع ترا لؤلؤ لالا لالاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید