شماره ٤٤: اى لب ميگون تو هم شکر و هم شراب

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى لب ميگون تو هم شکر و هم شراب
وى دل پر خون من هم نمک و هم کباب
خط و لب دلکشت طوطى و شکر ستان
زلف و رخ مهوشت تيره شب و ماهتاب
موى تو و شخص من پر کره و پر شکن
چشم تو و بخت من مست مى و مست خواب
گر تو بتيغم زنى کز نظرم دور شو
سايه نگردد جدا ذره ئى از آفتاب
لعل تو در چشم من باده بود در قدح
مهر تو در جان من گنج بود در خراب
صعب تر از درد من در غم هجران او
دوزخيانرا بحشر هيچ نباشد عذاب
اى تن اگر بيدلى سر ز کمندش مپيچ
وى دل اگر عاشقى روى ز مهرش متاب
لعبت چشمم دمى دور نگردد ز اشک
زانکه نگيرد کنار مردم دريا ز آب
روى ز خواجو مپوش ورنه برآرد خروش
بردر دستور شرق آصف گردون جناب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید