شماره ٢٢: بگوئيد اى رفيقان ساربان را

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بگوئيد اى رفيقان ساربان را
که امشب باز دارد کاروان را
چو گل بيرون شد از بستان چه حاصل
زغلغل بلبل فرياد خوان را
اگر زين پيش جان ميپروريدم
کنون بدرود خواهم کرد جان را
بدار اى ساربان محمل که از دور
ببينم آن مه نامهربان را
دمى بر چشمه چشمم فرود آى
کنون فرصت شمار آب روان را
گر آن جان جهان را باز بينم
فداى او کنم جان و جهان را
چو تير ار زانکه بيرون شد ز شستم
نهم پى بر پى آن ابرو کمان را
شکر بر خويشتن خندد گر آن ماه
بشکر خنده بگشايد دهان را
چو روى دوستان باغست و بستان
بروى دوستان بين بوستان را
چو مى دانى که دورانرا بقا نيست
غنيمت دان حضور دوستان را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید