شماره ١٤: مگذار مطرب را دمى کز چنگ بنهد چنگ را

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مگذار مطرب را دمى کز چنگ بنهد چنگ را
در آبگون ساغر فکن آن آب آتش رنگ را
جام صبوحى نوش کن قول مغنى گوش کن
درکش مى و خاموش کن فرهنگ بى فرهنگ را
عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده
الا ببزم عاشقان خوبان شوق شنگ را
ساقى مى چون زنگ ده کائينه جان منست
باشد که بزدايد دلم ز آئينه جان زنگ را
پر کن قدح تا رنگ زرق از خود فرو شويم به مى
کز زهد ودلق نيلگون رنگى نديدم رنگ را
آهنگ آن دارد دلم کز پرده بيرون اوفتد
مطرف گر اين ره ميزند گو پست گير آهنگ را
فرهاد شورانگيز اگر در پاى سنگى جان بداد
گفتار شيرين بى سخن در حالت آرد سنگ را
آهوى چشمت با من ار در عين روبه بازى است
سر پنجه شير ژيان طاقت نباشد رنگ را
خواجو چو نام عاشقان ننگست پيش اهل دل
گر نيک نامى بايدت در باز نام و ننگ را
خواجو چو اين ايام را ديگر نخواهى يافتن
بارى بهر نوعى چرا ضايع کنى ايام را
گر کامرانى بايدت کام از لب ساغر طلب
ور جان رسانيدى بلب از دل طلب کن کام را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید