شماره ١٠٠

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
بکوى صيد بندان دوش چون فرياد ميکردم
بيک صوت حزين صد عندليب آزاد ميکردم
چنان دوش از غمت مشتاق بودم بر هلاک خود
که تا صبح آرزوى تيشه فرهاد ميکردم
نه تأثير نفس بى عمر جاويدان نميدانم
باميدى چه پيشت در دل بنياد ميکردم
گشايم دام بر گنجشک و شادم ياد آن همت
که گر سيمرغ مى آمد بدام آزاد ميکردم
چنان آماده عشقم که عشق ار ممتنع بودى
بذوق جلوه حسن منش آزاد ميکردم
مگو عرفى دل ياران پريشان داشتن تا کى
اگر مى آمد از دستم دل خود شاد ميکردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید