شماره ٩٨

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
از آن زباده شوق تو هوش جان دزدم
که لذت غمت از کام او نهان دزدم
تو گرم رانى و سوزم که چون رسى بر من
چگونه شيوه گرمى از آن عنان دزدم
خوش آن وصال که هر دم حلاوت نگهت
دل از نگاه وز دل جان و من زجان دزدم
بجور تا کنم او را دلير ميخواهم
که فاش گويم و پنهان اثر از آن دزدم
بجرم عشق توفردا بدوزخ ار افتم
تمام آتش دوزخ در استخوان دزدم
خوش آنکه يار بمن بدگمان شود عرفى
که لذت ستم از زخم امتحان دزدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید