شماره ٩٤

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
تا برده ام بمدرسه عشق رخت خويش
دارم وظيفه از جگر لخت لخت خويش
مخمور خامشيم فراموش کرده ايم
هم عهدهاى ساقى و هم روى سخت خويش
شاهى که ظلم را بميانجى عنان دهد
تيغ عدوى ملک رساند به تخت خويش
مهلت مجو که پيشتر از عهد غنچگى
گل باز بسته بود زشاخ درخت خويش
گر دولت اين بود که بدرويش داده اند
بايد گريستن جم وکى را به تخت خويش
عرفى هنوز مدحت دون همتان کنى ؟
طوفان چو تند شد تو بيند از رخت خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید