مزد شبانى

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
خوشست پيرى اگر مانده بود جان جوانى
ولى ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانى
چو من به کنج رياضت خزيده را چه تفاوت
کزان کرانه بهارى گذشت يا که خزانى
وداع يار بياد آر و اشک حسرت عاشق
چو ميرسى به لب چشمه اى و آب روانى
دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت
حکايت دل تنگى به چون تو تنگ دهانى
به صحت و به امان زنده اند مردم دنيا
منم که زنده ام اما نه صحتى نه امانى
شعيب جلوه سينا جهيز دختر خود کرد
خدا چه اجرت و مزدى که مى دهد به شبانى
چه دلبخواه به غير از تو باشد از توندانم
که آنچه فوق دل و دلبخواه ماست تو آنى
تو شهريار نبودى حريف عهد امانت
ولى به مغز سبک مى کشى چه بار گرانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید