شماره ٢٥٦: بعبرت آب شو اى غافل از خميدن موج

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
بعبرت آب شو اى غافل از خميدن موج
که خودسرى چقدر گشته بار گردن موج
درين محيط که دارد اقامت آرائى
کشيده است هجوم شکست دامن موج
عنان زچنگ هوس و استان که بررخ بحر
هواست باعث شمشير برکشيدن موج
بعجر ساز و طرب کن که در محيط نياز
شکستگيست لباس حرير بر تن موج
غبار شکوه زروشندلان نمى جوشد
در آب چشمه آئينه نيست شيون موج
نکرد الفت مژگان علاج وحشت اشک
بمشت خس که تواند گرفت دامن موج
سراغ عمر زگردرم نفس کرديم
محيط بود تحير عنان رفتن موج
مرا بفکر لبت کرد غنچه گرداب
نفس نفس بلب بحر بوسه دادن موج
زبيقرارى ما فارغ است خاطر يار
دل گهر چه خبر دارد از طپيدن موج
ببحر عشق کراتاب گردن افرازيست
همين شکستگى ئى هست پيش بردن موج
زبيدلان مشو ايمن که تيرآه حباب
بيک نفس گذرد از هزار جوشن موج
توان بصبط نفس معنى دل انشا کرد
حباب شيشه نهفتست در شکستن موج
چو گوهر هر از دم تسليم کن سپر (بيدل)
درين محيط که تيغ است سرکشيدن موج



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید