شماره ٢٢٤: هر کجا دستت برون از آستين گرديده است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر کجا دستت برون از آستين گرديده است
شاخ گل از غنچه ها دامان چين گرديده است
نيک و بد در ساز غفلت رنگ تمييزى نداشت
چشم ما از بازگشتن کفر و دين گرديده است
رفتن از خود سايه را آئينه خورشيد کرد
رنگ ما بيدست و پايان اينچنين گرديده است
روزگارى شد که سيل گريه محو قطرگيست
خرمن ما از چه آفت خوشه چين گرديده است
گرم جولان هر طرف رفتست آن برق نگاه
ديدها چون حلقه داغ آتشين گرديده است
بر بزرگان از طواف خاکساران ننگ نيست
چرخ با آن سرکشى گرد زمين گرديده است
اين املهائيکه احرام اميدش بسته ئى
تا بخود جنبى نگاه وا بسين گرديده است
هر کجا از ناتوانى عرض جولان داده ايم
سايه ما خال رخسار زمين گرديده است
نارسائيهاى طاقت انتظار آورد بار
اى بسا جولان که از سستى کمين گرديده است
از قد خم گشته (بيدل) بر زمين پيچيده ايم
خاکسارى خاتم ما را نگين گرديد است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید