شماره ٢٢٣: هر کجا وحشتى از آتشم افروخته است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر کجا وحشتى از آتشم افروخته است
برق در اول پرواز نفس سوخته است
چه خيال است دل از داغ تسلى گردد
اخگرى چشم بخاکستر خود دوخته است
لاف را آينه پرداز محبت مکنيد
بنفس هيچکس اين شعله نيفروخته است
نتوان محرم تحقيق شد از علم و عمل
وضعها ساخته و ما و من آموخته است
پاس اسرار محبت بهوس نايد راست
شمع بر قشقه و زنار چها سوخته است
اى نفس مايه دکاندارى غفلت تا چند
آسمان جنس سلامت بتو نفروخته است
از قماش بد و نيک دو جهان بيخبريم
چون حيا پيرهن ما نظر دوخته است
ذره ئى نيست که خورشيد نمائى نکند
گرد راهت چقدر آينه اندوخته است
گرنه (بيدل) سبق از مکتب مجنون دارد
اينقدر چاک گريبان زکه آموخته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید