شماره ٢١٣: واژگونى بسکه با وضعم قرين گرديده است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
واژگونى بسکه با وضعم قرين گرديده است
سرنوشتم نيز چون نقش نگين گرديده است
عمرها شد چون نگاه ديده آئينه ام
حيرت ديدار حصن آهنين گرديده است
داشتم چون صبح گير و دار شور محشرى
کز غم کم فرصتى آه حزين گرديده است
هيچ وضعى همچو آراميدگى مقبول نيست
شعله هم از داغ گشتن دلنشين گرديده است
گر بنرمى خو کند طبعت حلاوت صيدتست
هر کجا موميست دام انگبين گرديده است
بى محابا از سرافتادگان نتوان گذشت
خاک از يک نقش پاصد جبهه چين گرديده است
همچو موج از تهمت دام تعلق فارغيم
دامن ما را شکست رنگ چين گرديده است
فرش همواريست هر گه ماه ميگردد هلال
در کمال اکثر رگ کردن جبين گرديده است
جلوه هستى غنيمت دان که فرصت بيش نيست
حسن اينجا يک نگه آئينه بين گرديده است
(بيدل) از بيدستگاهى سرنگون خجلتيم
دست ما از بس تهى شد آستين گرديده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید