شماره ٢٠١: نه جاه مايه عصيان نه مال غفلت زاست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نه جاه مايه عصيان نه مال غفلت زاست
همين نفس که تواش صيد الفتى دنياست
کسى ستمکش نيرنگ اتحاد مباد
تو بى وفا نه ئى اما جدائى تو بلاست
جنون پيامى اوهام داغ يا سم کرد
اميد ميطپد و نامه در پر عنقاست
بوهم نشه آزادگى گرفتاريم
چو صبح آنچه قفس موج ميزند پرماست
بخاک ميکده اعجاز کرده اند خمير
زدست هر که قدح گل کند يد بيضاست
چمن زبندگى حسن اگر کند انکار
خط بنفشه گوا مهر داغ لاله بجاست
حجاب پرتو خورشيد سايه ميباشد
چه جلوها که نه در غفلت تو ناپيداست
عنان لغزش ما بيخودان که ميگيرد
چو اشک وحشت ما را هجوم آبله پاست
توسا کنى و روانست اراده مطلق
بهر کنار که کشتى رود قدم درياست
کجاست غير جزا ثبات ذات يکتائى
توئى در آئينه دارد منى که از تو جداست
همين توهم وجدان دليل محروميست
که تو نيافتنى و نيافتن همه راست
زدستگيرى خلق اينقدر زمينگيرم
عصا اگر نتوان يافت ميتوان برخاست
زبس گذشته ام از عرض کارگاه هوس
بخود گرم نظر افتد نگاه رو بقفاست
مگير دامن انديشه دگر (بيدل)
که دست باده کشان وقف گردن ميناست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید