شماره ٢٠٠: نور دل در کشور آئينه نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نور دل در کشور آئينه نيست
ليک کس روشنگر آئينه نيست
آن خيالاتيکه دل نقاش اوست
طاقت صورتگر آئينه نيست
غفلت آخر ميدهد دلرا بباد
زنگ جز بال و پر آئينه نيست
بسکه آفاق از غبار ما پر است
سادگى در دفتر آئينه نيست
دل زتشويش تو و من فارغ است
عکس کس دردسر آئينه نيست
داغ عشقيم از مقيمان دليم
حلقه ما برد در آئينه نيست
دوستان بايد غم دل خورد و بس
فهم معنى جوهر آئينه نيست
کدخداى وهم تا کى زيستن
خانه جز بام و در آئينه نيست
ذوق پيدائى نگيرد دامنم
محو زانو را سر آئينه نيست
خودنمائى تا بکى هشيار باش
عالم است اين منظر آئينه نيست
تردماغ شرم تحقيق خوديم
ورنه مى در ساغر آئينه نيست
دل بپرداز از غبار ما و من
(بيدل) اينها زيور آئينه نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید