شماره ١٧٨: محرم حسن ازل انديشه بيگانه نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
محرم حسن ازل انديشه بيگانه نيست
رنگ ميگردد بگرد شمع ما پروانه نيست
از نفسها ناله زنجير مى آيد بگوش
در جنون آباد هستى هيچکس فرزانه نيست
بسکه يادت ميدهد پيمانه بيهوشيم
اشک هم در ديده ام بى لغزش مستانه نيست
غير وحشت کيست تا گردد مقيم خانه ام
سيل هم بيش از دمى مهمان اين ويرانه نيست
گريه شبنم پى تسخير گل بيهوده است
طايران رنگ را پرواى آب و دانه نيست
بهره از کسب معارف کى رسد بى مغز را
سرخوشى از نشه مى قسمت پيمانه نيست
سيل اشکم در دل شبنم نفس دزديده است
از ضعيفى ناله در زنجير اين ديوانه نيست
زينهار ايمن مباش از ظالم کوته زبان
مى شگافد سنگ را آن اره کش دندانه نيست
هرگز افسون مژه بر هم زدن نشنيده ايم
ما سيه بختان شبى داريم ليک افسانه نيست
عمرها چون سرمه گرد چشم او گرديده ايم
مستى انشا نامه ما بى خط پيمانه نيست
شور ما چون رشته ساز از زبان نيستى است
نغمه ها مينالد اما هيچکس در خانه نيست
عشرتم (بيدل) نه بر يک دور موقوف است و بس
اشک خواهد سبحه گردانيد اگر پيمانه نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید