شماره ١٢٢: عرق فشانى شبنم درين حديقه گواه است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
عرق فشانى شبنم درين حديقه گواه است
که هر طرف نگرد ديده انفعال نگاه است
حساب سايه و خورشيد هيچ راست نيايد
متاع منتظران زنگ و حسن آينه خواه است
غباردشت عدم را کدام فعل و چه طاعت
زما اگر همه آهنگ سجده است گناه است
بهر کجا اثر جلوه ات نقاب گشايد
حقيقت دو جهان ماجراى برق و گياه است
زحال مردم چشمم توان معاينه کردن
که در محيط غمت خانه حباب سياه است
سراغ عافيتى نيست در قلمرو امکان
براى شعله ما در گذار خويش پناه است
طريق عالم عجزى سپرده ايم که آنجا
سر غرور چو نقش قدم گل سر راه است
زفقر شيفته جاه غير مرگ چه فهمد
که شمع را سرو برگ نفس ببند کلاه است
کتان نه ايم وليکن زبار منت عشرت
به آبگينه مار سنگ به زپرتو ماه است
توان زگردش رنگم بدرد عشق رسيدن
دلى گداخته آبى بزير اين پر گاه است
چو صبح در قفس زخم آرزوى تو دارم
تبسمى که غبار هزار قافله آه است
بمحفلى که دهد سرمه ات صلاى خموشى
خروش ساز قيامت صداى تار نگاه است
بخانمان نکشد آرزوى الفت (بيدل)
مثال وحشى ما را خيال آينه چاه است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید