شماره ١٢١: عجز ما چندين غبار از هر کمين برداشته است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
عجز ما چندين غبار از هر کمين برداشته است
آسمانرا هم که مى بينى زمين برداشته است
حق سعى ريشه بسيار است بر نخل بلند
پاى در گل رفته ما را اينچنين برداشته است
کوشش بيهوده خلقى را بکلفت غوطه داد
موج در خورد تلاش از بحر چين برداشته است
تا نفس زد تخم خواب ريشها گرديد تلخ
دل جهانى را بفرياد حزين برداشته است
بر حلاوت دوستان يکچشم عبرت وانکرد
اينهمه زخميکه موم از انگبين برداشته است
بيش ازين تاب گرانيهاى دل مقدور نيست
ناله دارد کوه تا نامم نگين برداشته است
بيگرانى نيست تکليفى که دارد سرنوشت
پشت ابرو هم خم از بار جبين برداشته است
سعى ما چون شمع رفت آخر بتاراج عرق
نخل باغ ناتوانيها همين برداشته است
سايه بوديم اين زمان خورشيد گردونيم و بس
نيستى ما را چه مقدار از زمين برداشته است
(بيدل) از افلاس مار از جنون پوشيده نيست
دست کوته تا گريبان آستين برداشته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید