شماره ٣٥: زخود رميدن دل بسکه شوخى انگيز است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زخود رميدن دل بسکه شوخى انگيز است
چو شبنم آبله ما شرار مهميز است
دماغ منت عشرت کر است زين محفل
خوشم که خنده ميناى مى نمکريز است
زجنبش مژه بر ضبط اشک ميلرزم
که زخمه رگ اين ساز نشتر تيز است
کدام صبح که شامى نخفته در بغلش
صفاى طينت امکان کدورت آميز است
هزار سنگ شرر گشت و بال ناز افشاند
هنوز سعى گداز من آبروريز است
سر هواى اقامت درين چمن مفراز
بهوش باش که تيغ گذشتگى تيز است
بطبع سنگ فسردن شرار مى بندد
هواى عالم آسودگى جنون خيز است
شکست ظرف حباب از محيط خالى نيست
زخود تهى شده از هر چه هست لبريز است
دميده ايم چو صبح از دم گرفتارى
غبار عالم پرواز ما قفس بيز است
کباب عافيتى بگذر از هوس (بيدل)
دليل صحت بيمار حسن پرهيز است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید