قصیده شماره ۵

غزلستان :: پروین اعتصامی :: قصیده ها
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اى کنده سيل فتنه ز بنيادت
وى داده باد حادثه بر بادت
در دام روزگار چرا چونان
شد پايبند، خاطر آزادت
تنها نه خفتن است و تن آسانى
مقصود ز آفرينش و ايجادت
نفس تو گمره است و همى ترسم
گمره شوي، چو او کند ارشادت
دل خسرو تن است، چو ويران شد
ويرانه اى چسان کند آبادت
غافل بزير گنبد فيروزه
بگذشت سال عمر ز هفتادت
بس روزگار رفت به پيروزى
با تيرماه و بهمن و خردادت
هر هفته و مهى که به پيش آمد
بر پيشباز مرگ فرستادت
دارى سفر به پيش و همى بينم
بى رهنما و راحله و زادت
کرد آرزو پرستى و خود بينى
بيگانه از خداي، چو شدادت
تا از جهان سفله نه اى فارغ
هرگز نخواند اهل خرد رادت
اين کور دل عجوزه بى شفقت
چون طعمه بهر گرگ اجل زادت
روزيت دوست گشت و شبى دشمن
گاهى نژند کرد و گهى شادت
اى بس ره اميد که بربستت
اى بس در فريب که بگشادت
هستى تو چون کبوتر کى مسکين
بازى چنين قوى شده صيادت
پروين، نهفته ديويت آموزد
ديو زمانه، گر شود استادت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید