با من ار هم آشيان مى داشت ما را در قفس
کى شکايت داشتم از تنگى جا در قفس
عندليبم آخر اى صياد خود گو، کى رواست
زاغ در باغ و زغن در گلشن و ما در قفس
قسمت ما نيست سير گلشن و پرواز باغ
بال ما در دام خواهد ريختن يا در قفس
بر من اى صياد چون امروز اگر خواهد گذشت
جز پرى از من نخواهى ديد فردا در قفس
هاتف از من نغمه دلکش سرودن خوش مجوى
کز نوا افتاده ام افتاده ام تا در قفس