در معذرت و فروتنى خود و تاريخ کتاب

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: جام جم

افزودن به مورد علاقه ها
خاطر پاک ساکنان قبور
« روح الله روحهم بالنور »
همه پرداختند پيش از من
اندرين باب نظم بيش از من
چه نويسد کسى بدان پاکى ؟
وانگهى ناکسى چو من خاکى ؟
ليکن ارواح زنده ايشان
داده نيرو به بنده ايشان
اگرش قطره ايست در کوزه
هم از آن بحرهاست در يوزه
روح ايشان مرا چو محرم داشت
هيچ محرومم از کرم نگذاشت
به ادب ديده ام عبارتشان
نشدم بى ادب به غارتشان
دلم ما ز خاطر فسرده خود
چونکه خرسند شد به خرده خود
گرد وزر و پى وبال نگشت
در سخن بر کسى عيال نگشت
لاجرم يافت بيش از اندازه
فيض بر فيض و تازه بر تازه
گر نگويم که: زهر يا قندست
داند آن کش دلى خردمندست
تحفه هاييست کن فکانى اين
فيضهاييست آسمانى اين
سقطى نيست اندرين گفته
عقد دريست پر بها سفته
گنج معنيست اينکه پاشيدم
نه کتابى که بر تراشيدم
چون ز تاريخ برگرفتم فال
هفتصد رفته بود و سى وسه سال
که من اين نامه همايون فر
عقد کردم به نام اين سرور
چون به سالى تمام شد بدرش
ختم کردم به ليلة القدرش
شب او قدر باد و روزش عيد
چشم بدخواه از آنکمال بعيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید