در آداب مريدى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: جام جم

افزودن به مورد علاقه ها
طلبت چون درست باشد و راست
خود در اول قدم مراد تراست
حق چو خواهد که بنده راه برد
از بديهايش در پناه برد
بنده توفيق را چو اهل شود
گر چه سختست کار، سهل شود
اولين پايه ارادت تو
ترک خوى به دست و عادت تو
شيخ چون نزد خويش دادت بار
اختيار خود از ميان بردار
تا مريد از مراد نفس نمرد
ره به آب حيات عشق نبرد
سر مرد آنگهى شود زنده
که شود نفس او سرافگنده
گر نهى قدر دوست را نامى
قدر خود را مهل، بزن گامى
چون حدث در قديم پيوندد
در هستى به خويش دربندد
مرشدى کو به عجب راه نمود
نزد عاقل چه او چه عاد و ثمود؟
عجب گبرى کند مسلمان را
عجب ديوى کند سليمان را
ببر از عجب، تا شوى منظور
که کند عجبت از نظرها دور
ديو چون عجب داشت سجده نکرد
عجب، يکسونه، اى فرشته نورد
عجب ورزى پلنگ و ببر شوى
بهل اين عجب اگر نه گبر شوى
عجب بلعام را چو شد در پوست
سگ اصحاب کهف بهتر ازوست
با جوى عجب در ترازوى راز
هيچ باشد هزار ساله نماز
ديدم و نيست در جهان بارى
بهتر از عجز و نيستى کارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید