شماره ٦٩٤: بادام تلخ نيست سزاوار قند را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بادام تلخ نيست سزاوار قند را
در کار غير چند کنى نوشخند را؟
مى زيردست خود نکند هوشمند را
پرواى سيل نيست زمين بلند را
دورى دهد نتيجه شکايت ز سوز عشق
يک ناله دور کرد ز آتش سپند را
گر پسته را به قند نهفتند ديگران
در پسته کرد خط تو پوشيده قند را
زان زلف پر شکن مشو ايمن که مى شود
از چين دراز، دست تعدى کمند را
شايسته نيست آيه رحمت به کافران
ضايع مکن به غير، نگاه کشند را
ايمن ز شکوه لب خاموش ما مشو
کاين سيل تند، مى گسلد زود بند را
چون نفس شد سليم نگهبان دل شود
بيم از سگ شبان نبود گوسفند را
مهر از دهان بسته گشايد به روى گرم
آتش تهى کند ز فغان دل سپند را
خوش باش با شکستگى دل که عاقبت
پيدا شود ز چين، يد طولى کمند را
پيکان دهان خنده سوفار را نبست
فکر دل غمين نبود هرزه خند را
بيدار خون مرده به نشتر نمى شود
تأثير نيست در دل بى درد پند را
دل مى کشد ز زلف به خط بيشتر که هست
مار سيه، درازى شب دردمند را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید