شماره ٦٠٥: گذاشتيم به اغيار زلف پر خم را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گذاشتيم به اغيار زلف پر خم را
به دست ديو سپرديم خاتم جم را
حريم سينه عاشق عجب شبستانى است
که يک هواست در او شمع سور و ماتم را
مکن به عشق سخن نقل اى خرد برخيز
که به ز نقل مکان نيست نقل، ملزم را
اگر تپيدن دل ترجمان نمى گرديد
که مى شناخت درين تيره خاکدان غم را؟
زمانه اى است که با صد گره گشا خورشيد
گره ز دل نتواند گشود شبنم را
چه حاجت است مسيحا به گفتگو آيد؟
حجاب، شاهد عصمت بس است مريم را
به روى زنده دلى آفتاب خنده زند
که همچو صبح تواند شمرده زد دم را
محرران سخن، شاه بيت ابرويند
ز روى نسخه تشريح، روى عالم را
نماند فيض درين خشک طينتان صائب
مگر به آب رسانيم خاک حاتم را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید