شماره ٥٨٥: چه نسبت است به گردنکشى مدارا را؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چه نسبت است به گردنکشى مدارا را؟
قدح خراج به گردن نهاد مينا را
چنان که روشنى خانه است از روزن
به قدر داغ بود نور فيض، دلها را
ز من مپرس که در دل چه آرزو دارى
که سوخت عشق رگ و ريشه تمنا را
عنان سيل سبکرو به دست خودرايى است
چه انتظام توان داد کار دنيا را؟
ز همرهان گرانجان ببر که سوزن دوخت
به دامن فلک چارمين مسيحا را
گرفت در عوض آب تلخ، گوهر ناب
چه منت است به ابر بهار دريا را
ز نقطه حرف شناسان کتاب دان شده اند
به چشم کم منگر نقطه سويدا را
به منتهاى مطالب رسيدن آسان است
اگر شمرده توانى گذاشتن پا را
به يک گواه لباسى که ماه مصر آورد
سياه کرد رخ دعوى زليخا را
ز نقش پاى غزالان دشت بتوان يافت
به بوى مشک، پى آن غزال رعنا را
اگر چه گريه من کوه را بيابان کرد
نمود کوه غمم کوهسار صحرا را
جواب آن غزل مولوى است اين صائب
که چشم بند کند سحرهاش بينا را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید