شماره ٤٧٦: من و مصرى که شکرخيز بود خاک آنجا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
من و مصرى که شکرخيز بود خاک آنجا
کوزه شهد شود حنظل افلاک آنجا
در خرابات چه حاجت به مناجات من است
دست برداشته دايم به دعا تاک آنجا
در محبت لب خشک و مژه تر باب است
هيزم تر نفروشند ز مسواک آنجا
باد در دست برون مى روم از صحرايى
که بود برق، شکار خس و خاشاک آنجا
در بهشتى غم او در جگرم خار شکست
که نيابند به درمان دل غمناک آنجا
نفسم تنگ شد از باغ خوشا کنج قفس
که در فيض گشوده است ز هر چاک آنجا
سفرى با نفس سوخته دارم در پيش
که حساب نفس صبح شود پاک آنجا
صائب از کوى خرابات به جايى نرود
دخترى خواسته از سلسله تاک آنجا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید