شماره ٤٦٩: مباش اى رهنورد عشق نوميد از تپيدن ها

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مباش اى رهنورد عشق نوميد از تپيدن ها
که در آخر به جايى مى رسد از خود رميدن ها
عنان نفس را بگذار چندى تا به راه آيد
که از خامى برآرد اسب سرکش را دويدن ها
ظهور پختگى با خويش دارد حجت قاطع
ز خامى بر ثمر مشکل بود از خود بريدن ها
به غفلت مگذران زنهار ايام جوانى را
که دارد تير غافل در کمين، غافل چريدن ها
نظر بر منزل افکن از بلند و پست فارغ شو
که شد هموار راه من ز پيش پا نديدن ها
نمى گردد چو خون مرده از من نشترى رنگين
نيفتد هيچ کافر در طلسم آرميدن ها!
نه اى مرد پشيماني، به خون خوردن قناعت کن
که بد خميازه اى دارد لب ساغر مکيدن ها
مکن با عشقبازان سرکشي، بر خويش رحمى کن
که يوسف رفت در زندان ازين دامن کشيدن ها
ورق گرداند پرواز نشاط از دفتر بالم
به چشم انتظار افتاد دوران پريدن ها
رميدن شيوه ذاتى است صائب شوخ چشمان را
به ياد آهوى وحشى مده از خود رميدن ها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید