شماره ٣٧٨: ز دست يکدگر شکرلبان گيرند سنگش را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ز دست يکدگر شکرلبان گيرند سنگش را
ز شيرينى به حلوا احتياجى نيست جنگش را
به بال عاريت حاشا که تيرش سر فرود آرد
سبکدستى که پيکان بال و پر گردد خدنگش را
به حرف عاشق بيدل، که پردازد در آن محفل
که چون طوطى به گفتار آورد آيينه زنگش را
مرا مى پرورد در کوهسارى عشق سنگين دل
که باشد ناز چشم آهوان داغ پلنگش را
درين دريا کسى يابد خبر زان گوهر يکتا
که داند همچو آغوش صدف کام نهنگش را
بيابان قناعت وسعتى دارد که هر مورى
نمى داند کم از ملک سليمان چشم تنگش را
من ديوانه راسرگشته دارد اين طمع صائب
که گيرم چون فلاخن در بغل يک بار سنگش را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید