شماره ٣٦٢: فرو خوردم ز غيرت گريه مستانه خود را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
فرو خوردم ز غيرت گريه مستانه خود را
فشاندم در غبار خاطر خود دانه خود را
فروغ شمع ازان گرد سر پروانه مى گردد
که از خاکستر خود ريخت رنگ خانه خود را
ز بس ترسيده است از چشم شور خاکيان چشمم
ندارم چشم بينم روزن کاشانه خود را
همان درد سيه بختى ميم را بى صفا دارد
اگر چون لاله سازم سرنگون پيمانه خود را
نهان از پرده هاى چشم مى گريم، نه آن شمعم
که سازم نقل مجلس گريه مستانه خود را
به کام خضر آب زندگى را تلخ مى سازم
به رغبت بس که مى بوسم لب پيمانه خود را
رم آهوى من انداز اوج لامکان دارد
به صحرا چون دهم تسکين دل ديوانه خود را؟
خموشان را محرک بر سر گفتار مى آرد
گره کن زلف تا کوته کنم افسانه خود را
حريف خضر و رشک آب حيوان نيستم صائب
ز آب تيغ او پر مى کنم پيمانه خود را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید