شماره ٣٠١: اى زبون در حلقه زنجير زلفت شيرها

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى زبون در حلقه زنجير زلفت شيرها
سر به صحرا داده چشم خوشت نخجيرها
شوق احرام زمين بوس تو هر شب مى کند
سنبلستان خاک را از طره شبگيرها
مى کند باد صبا هر روز پيش از آفتاب
مصحف خلق ترا از بوى گل تفسيرها
سد راه جلوه مستانه نتواند شدن
سيل تقدير ترا خار و خس تدبيرها
نه همين مجنون نظر بندست در دامان دشت
عشق در هر گوشه در زنجير دارد شيرها
بى نياز از ناز تعويذم که مردان را بس است
حرز بازوى شجاعت جوهر شمشيرها
گفتگوى کفر و دين آخر به يک جا مى کشد
خواب يک خواب است و باشد مختلف تعبيرها
با تهيدستان مدارا کن به شکر اين که هست
گرد دامان ترا در آستين اکسيرها
از سر تعميرم اى خضر مروت در گذر
برنمى دارد مرا از خاک، اين تعميرها
بر کلاه خود حباب آسا چه مى لرزي، که شد
تاج شاهان مهره بازيچه تقديرها
گر نه زندان است خاک و ما همه زندانييم
چيست هر سو از سواد شهرها زنجيرها؟
موشکافان سر فرو بردند در جيب عدم
پر گره چون رشته تب، رشته تقريرها
من کيم صائب که دست از آستين بيرون کنم؟
در بيابانى که ناخن مى گذارد شيرها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید