شماره ١٨٠: برگ عيشى نيست چشم از نوبهار او مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
برگ عيشى نيست چشم از نوبهار او مرا
بس بود چون لاله داغى يادگار او مرا
يک دهن خميازه ام چون زخم، بى شمشير او
عالم آب است تيغ آبدار او مرا
خط باطل مى کشد بر صفحه آيينه ها
گر دل روشن کند آيينه دار او مرا
مى کند گرد يتيمى آب گوهر را زياد
نيست گردى بر دل از خط غبار او مرا
خون من خواهد گرفت از دامن او گرد من
کرد اگر با خاک يکسان انتظار او مرا
مى کنم از نامه و پيغام، اظهار حيات
سخت جانى کرد آخر شرمسار او مرا
صائب از خشم و عتاب او ندارم شکوه اى
خوشترست از صد گل بى خار، خار او مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید