شماره ١٧٩: طاق کرد از هر دو عالم طاق آن ابرو مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
طاق کرد از هر دو عالم طاق آن ابرو مرا
ساخت وحشى از جهان آن نرگس جادو مرا
چون دهانش زود بى نام و نشان خواهم شدن
گر چنين پيچد به هم فکر ميان او مرا
از سياهى تازه گردد داغ آب زندگى
شد خمار چشم ليلى بيش از آهو مرا
نيست ممکن چون صدف لب پيش نيسان واکنم
گر دهد گوهر به دامن جاى آب رو مرا
سخت مى ترسم نپيوندد به درياى بقا
آب باريکى که هست از زندگى در جو مرا
فکر رنگين با دماغ من کند کار شراب
نيست از رطل گران کم کاسه زانو مرا
آن زمان گوى سعادت بود در چوگان من
کز ترنج غبغب او بود دستنبو مرا
مى توانستم به بستر کرد پهلو آشنا
جاى دل، پيکان اگر مى بود در پهلو مرا
مى پرستى فارغ از همصحبتانم کرده است
ساغر مى همدم و ميناست همزانو مرا
چون شرار از سنگ دارم خانه هر جا مى روم
مى رسد سنگ ملامت بس که از هر سو مرا
همت من دست اگر از آستين بيرون کند
آسمان باشد کمان حلقه بر بازو مرا
وحشت من رام گرديدن نمى داند که چيست
خانه صياد باشد سايه چون آهو مرا
خورده ام خون، کرده ام تا مشک خون خويش را
در گره چون نافه هيهات است ماند بو مرا
از شکر خند سليمان ساخت رزق مور من
چون زبان آيد برون از شکر گفت و گو مرا؟
از زبان شکر، نعمت را تلافى مى کنم
آب، چون شمشير، جوهر مى شود در جو مرا
بود آن سرو روان در حلقه آغوش من
ناله قمرى به دور انداخت از کوکو مرا
داشتم اميد آزادي، ندانستم که خط
بر سر آتش گذارد نعل جست و جو مرا
صائب از آب مروت ديده گردون تهى است
چون نباشد سبزه اميد بى نيرو مرا؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید