شماره ١٦٦: پيش تيغ و تير ناچارست استادن مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
پيش تيغ و تير ناچارست استادن مرا
چون علم، ناموس لشکرهاست بر گردن مرا
صورت حال جهان زنگى و من آيينه ام
جز کدورت نيست حاصل از دل روشن مرا
چون علم مى بايدم زد غوطه در درياى تيغ
نيست بر تن گر چه غير از پيرهن جوشن مرا
برنمى تابد فروغ عاريت کاشانه ام
گل فتد از مهر و مه در ديده روزن مرا
فيض اشک گرم من خورشيد را دارد کباب
مى شود سنگ ملامت لعل در دامن مرا
در بهشت افتاد، هر کس باغ خود از خانه کرد
سينه پر داغ دارد فارغ از گلشن مرا
نيستم در انجمن غافل ز استعداد جنگ
هست چون فانوس، جوشن زير پيراهن مرا
فکر بى حاصل سرم را در گريبان غوطه داد
رستمى کو تا برآرد زين چه بيژن مرا؟
حاصل من برنمى آيد به ارباب سؤال
خوشه چين از دانه افزون است در خرمن مرا
بى قرارى هاى من منزل نمى داند که چيست
نيست چون ريگ روان دلگيرى از رفتن مرا
از سيه روزان چراغ عيش من روشن شود
نيست باغ دلگشا جز گوشه گلخن مرا
خار ديوارم، برومندى نمى دانم که چيست
جلوه خشکى است صائب روزى از گلشن مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید