شماره ١٢٩: ديدن لعل لبش خاموش مى سازد مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ديدن لعل لبش خاموش مى سازد مرا
تنگ ظرفم، رنگ مى مدهوش مى سازد مرا
مهره گهواره ام اشک است چون طفل يتيم
مى خورد خون دايه تا خاموش مى سازد مرا
شعله هاى شخ از صرصر شود بى باک تر
سيلى استاد، بازيگوش مى سازد مرا
پرده شرم و حجاب من ز گل نازکترست
گرمى نظاره شبنم پوش مى سازد مرا
مى کنم در جرعه اول سبکبارش ز غم
چون سبو هر کس که بار دوش مى سازد مرا
حسن مهتابى مرا مى ريزد از هم چون کتان
از بهار افزون خزان مدهوش مى سازد مرا
گر چنين خواهد ز روى درد بلبل ناله کرد
همچو شاخ گل سراپا گوش مى سازد مرا
همچنان بر سرو سيمين تو مى لرزد دلم
گر نسيم از برگ گل آغوش مى سازد مرا
گر چه مى داند نماند برق پنهان در سحاب
آسمان ساده دل خس پوش مى سازد مرا
صائب از گفت و شنود خلق مغزم پوچ شد
گوش سنگين و لب خاموش مى سازد مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید