شماره ٨٨: حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خويش را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خويش را
بشکند بهر شگون اول کلاه خويش را
سوختم، چند از حجاب عشق دارم زير لب
چون الف در بسم پنهان مد آه خويش را؟
تا کى از تر دامنى در پرده باشى چون حباب؟
مى توان کردن به آهى پاک، راه خويش را
مى برد غم ره به سر وقت دل ما بى دليل
ابر نيسان مى شناسد خانه خواه خويش را
تا قد موزون او را در خرام ناز ديد
کبک از حيرت فرامش کرد راه خويش را
رو نمى آرد به مهر و ماه تا آيينه هست
مى شناسد يار ما قدر نگاه خويش را
رهروى کز راه و رسم دردمندى آگه است
گرد سر چون کعبه گردد سنگ راه خويش را
هر که نيش منت از ارباب همت خورده است
به شمارد از گل مردم گياه خويش را
اين جواب آن غزل صائب که اهلى گفته است
بر فلک هر شب رسانم برق آه خويش را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید