شماره ٨٥: من گرفتم ساختى پوشيده سال خويش را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
من گرفتم ساختى پوشيده سال خويش را
چون کنى پنهان ز چشم خلق حال خويش را؟
وارثان را کرد مستغنى ز احسان اجل
هر که پيش از مرگ قسمت کرد مال خويش را
چون صدف، گوهر اگر ريزند در دامن مرا
برنيارم ز آستين دست سؤال خويش را
در ميان جمع تا چون شمع باشى سرفراز
سبزدار از آب چشم خود نهال خويش را
مى گدازندت به چشم شور، اين ناديدگان
من گرفتم بدر گرداندى هلال خويش را
مى شود افزون غبار کلفتم چون آسيا
مى زنم بر يکدگر چندان که بال خويش را
رحم کن اى گوهر سيراب بر لب تشنگان
چند دارى در گره آب زلال خويش را
وقت رفتن نيست در دنبال چشم حسرتش
هر که پيش از خود فرستاده است مال خويش را
پرده حيرت جهان را چشم بندى کرده است
از که مى دارى نهان يارب جمال خويش را
نه ز دلسوزى است خوبان گر به دل رحمى کنند
تازه دارد بهر خود ريحان سفال خويش را
هر که گرديده است صائب زخمى عين الکمال
مى کند پوشيده از مردم کمال خويش را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید