شماره ٥٩: داد سيل گريه من غوطه در گل بحر را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
داد سيل گريه من غوطه در گل بحر را
گوهر از گرد يتيمى کرد ساحل بحر را
همت سرشار از بى سايلى خون مى خورد
کز گهر باشد هزاران عقده در دل بحر را
عشق دريا دل نمى انديشد از زخم زبان
کى خلد در دل خس و خاشاک ساحل بحر را
در غريبى کى فتند از جستجو روشندلان؟
در سفر کردن به جز خود نيست منزل بحر را
قاصدان از ابر گوهربار دارد هر طرف
کى کند دورى ز خاک خشک غافل بحر را
هر کجا دفتر گشايد ديده پر شور من
از نظرها افکند چون فرد باطل بحر را
کى شود زنجير صائب مانع شور جنون؟
موج نتواند کشيدن در سلاسل بحر را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید