شماره ٣٥: جان عرشي، فرش در زندان تن باشد چرا؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
جان عرشي، فرش در زندان تن باشد چرا؟
شعله جواله در قيد لگن باشد چرا
لفظ مى سازد جهان بر معنى روشن سياه
يوسف سيمين بدن در پيرهن باشد چرا
تا تواند ترک تن کرد آدمى با اين شعور
زنده چون کرم بريشم در کفن باشد چرا
مى تواند تا شدن فرمانروا جان عزيز
همچو ماه مصر در چاه وطن باشد چرا
مى توان از سوختن گرديد واصل تا به شمع
آدمى پروانه هر انجمن باشد چرا
تا دل پرخون تواند شد ز غربت نامدار
چون عقيق از ساده لوحى در يمن باشد چرا
مى تواند تا معطر ساخت مغز عالمى
مشک در ناف غزالان ختن باشد چرا
دل به همت ميتواند چون برون آمد ز پوست
همچو خون مرده در زندان تن باشد چرا
پير کنعان با دليلى همچو بوى پيرهن
معتکف در گوشه بيت الحزن باشد چرا
تا تواند آدمى هموار کردن خويش را
در شکست بيستون چون کوهکن باشد چرا
بگسل از طول امل سر رشته پيوند دل
گردن آزاده در قيد رسن باشد چرا
دختر رز کيست تا سازد ترا بى اختيار؟
همت مردانه در فرمان زن باشد چرا
شد به لب وا کردنى گنجينه گوهر صدف
در تلاش رزق، آدم بى دهن باشد چرا
سر نمى پيچد به ترک سر ز تيغ آبدار
اين قدر کس چون قلم عاشق سخن باشد چرا
چون ز شبنم گوش گل صائب ز سيماب است پر
بلبل خوش نغمه ما در چمن باشد چرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید