شماره ٥: شد به دشوارى دل از لعل لب دلبر جدا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
شد به دشوارى دل از لعل لب دلبر جدا
اين کباب تر به خون دل شد از اخگر جدا
نقش هستى را به آسانى ز دل نتوان زدود
بى گداز از سکته هيهات است گردد زر جدا
آگه است از حال زخم من جدا از تيغ او
با دهان خشک شد هر کس که از کوثر جدا
کار هر بى ظرف نبود دل ز جان برداشتن
زان لب ميگون به تلخى مى شود ساغر جدا
گر درآميزد به گلها بوى آن گل پيرهن
من به چشم بسته مى سازم ز يکديگر جدا
در گذر از قرب شاهان عمر اگر خواهي، که خضر
يافت عمر جاودان تا شد ز اسکندر جدا
بى سرشک تلخ، افتاد از نظر مژگان مرا
رشته مى گردد سبک چون گردد از گوهر جدا
چون نسوزد خواب در چشمم، که شبهاى فراق
اخگرى در پيرهن دارم ز هر اختر جدا
نيست چون صائب قرارى نقش را بر روى آب
چون خيال او نمى گردد ز چشم تر جدا؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید